یا هر دو |
نمیدونم از خودم بدم میاد یا خجالت میکشم. |
11/29/2005 03:49:00 am
|
مرخصی |
چند روزی بود هیچ فحشی ننوشته بودم. صدالبته این بدان معنا نیست که فحاشی نمیکردم. |
11/29/2005 03:14:00 am
|
خوب |
الان ساعت 06:06 صبحه. امشب تو دفترچهی دشنامم هیچ فحشی نه به خودم نه به هیچکس دیگه ندادم. اون «خنگ»ی که شنیده بودم بهنظرم خیلی فحش بدی اومده بود و فکر میکردم امشب میخوام جوابش را اینجا بنویسم. ولی الان حتی قیافهی خنگ بغلدستیهام هم باعث نمیشه که فکر کنم فحشش فحش بدی بوده. خوبم! |
11/23/2005 06:14:00 am
|
چند ساعت بعد از نیمهشب |
|
11/22/2005 01:12:00 am
|
لازم و کافی |
خواستن معمولاً شرط لازم برای رسیدن هست ولی اصولاً شرط کافی نیست. |
11/21/2005 03:42:00 am
|
اهتمام |
بهتر نیست بهجای فحشدادن و کاری نکردن یه کاری بکنم که دیگه لازم نباشه فحش بدم؟ راستی... معادل فارسی «ریسککردن» چیه؟ |
11/20/2005 03:56:00 am
|
حس تکراری |
از زمین و زمون و آسمون امروز شاکی بودم. اونقدر شاکی که حتی حوصلهی فحشدادن هم نداشتم. |
11/19/2005 03:47:00 am
|
جرأت |
انگار – خیلی وقته – هم تو میدونی چی میخوای بگی، هم اون. یه چیزی کمه! |
11/16/2005 06:06:00 pm
|
پاپیون |
دیشب دوباره – یا چندباره – شروعکردم به خوندن «پاپیون». وقتی میبینم – حتی تو قصه – یهنفر علیرغم حکم حبس ابد – اونم با اعمالشاقه – انقدر پشتکار داره و من انقدر زود نالهام دراومده، احساس میکنم همهی دشنامهایی که میخوام نثار پیرامونم بکنم، باید حوالهی خودم بکنم. – اونم حداقل با ضریب ده – |
11/16/2005 01:45:00 pm
|
بغض |
خیلی ضایع است که عنوان نوشته را قبل از نوشته بنویسی. انگار وقتی عنوانش را نوشتی دیگه حرفی برای نوشتن نمیمونه. |
11/16/2005 12:48:00 am
|
به یاد امشب |
بعضی وقتا دلم اونچنان احمقانه میگیره که... اینجا رو راه انداختم – یا شاید بهتر باشه بگم راه میاندازم – که یه وقتایی بیام توش به در و دیوار و زمین و آسمون فحش و بدوبیراه بدم. شاید هم اصلاً نیومدم. شاید هم پسوردش را یادم رفت! بههرحال همهاش تقصیر آخوندا و اسلامه. شاید هم نباشه البته! |
11/13/2005 03:05:00 am
|